کد مطلب:314832 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:179

خطر مار را، از سرم دفع کن!
مرحوم ملا تقی زوار (قاری زبردست قرآن كریم) كه وكیل مرحوم آیة الله آقای حاجی بلخابی در امور اخذ وجوهات و بیان احكام بود. (در منطقه دره مزار و پیر غوله) نقل می كند:



[ صفحه 367]



روزی سوار بر اسب بودم و از كنار حرم میر سید علی ولی عبور می كردم؛ البته رسم بود كسی سواره از آن جا عبور نكند. اما من عجله داشتم و سوار از جاده جنب صحن می گذشتم مقصودم روستای پیر غوله بود. در ابتدای قریه زوك، جاده از بین باغ زردآلو، می گذشت. در آن موضع یكی از شاخه های درخت زردآلو به قدری روی جاده خم شده بود كه اگر شخصی از آن جا عبور می كرد می بایست سر و نیم تنه اش را خم می كرد، تا به شاخه برخورد نكند. ملا تقی زوار می گوید: وقتی نزدیك شاخه درخت رسیدم؛ یك مرتبه چشمم به مار سیاهی افتاد كه تنه اش را دور شاخه درخت پیچیده بود. و سرش را به اندازه یك زراع به طرف پایین آویزان كرده بود. آن قدر فاصله ام با مار و شاخه درخت نزدیك شده بود كه فرصت توقف نداشتم. فی الفور گفتم: یا قمر بنی هاشم یك گوسفند نذر شما، خطر مار را از سرم دفع كنید. موقعی كه خواستم از زیر كله مار عبور كنم، مار سرش را بالا برده بود اگر كرامت قمر بنی هاشم نمی بود با نیش مار نقش زمین می شدم و معلوم نبود كه زنده بمانم. در بازگشت به خانه، گوسفندی را ذبح و گوشتش را بین عزاداران حضرت ابوالفضل تقسیم كردم.